مصاحبه با بابک رادمنش و آلبوم دلا همراه با سامی یوسف

سامی یوسف و پدرش بابک رادمنش

شاید خیلی از مخاطبین نام فیروز برنجان را بیاد نیاورند اما سرود ماندگار و جاودانه وی را با نام «خلبانان ، ملوانان» که به عنوان اولین و درخشان ترین سرود دفاع مقدس شناخته می شود را حتما می شناسند که در تمام اذهان باقی مانده و خواهد ماند. استاد فیروز برنجان شاعر و آهنگساز این اثر جاودانه است که در اولین روز جنگ تحمیلی عراق به ایران ساخته شد. این اثر یکی از 45 سرودی است که استاد برنجان زمانی که کارمند رسمی سازمان صدا و سیما بودند به عنوان آهنگساز و نوازنده کمانچه ، با گروه موسیقی خالقی در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی اصیل ایرانی و ارکستر آذریایجانی در رادیو واقع در میدان ارگ از اوایل انقلاب تا اواسط سال 64 همکاری داشته و برای آنها سرودهای فارسی و آذری می ساخت.

اما خیلی از ما با نام بابک رادمنش که لقب هنری فیروز برنجان بعد از عزیمت به خارج از کشور است آشنا هستیم و وی را با آثار بسیار معروف و معنوی اش میشناسیم.

شایان ذکر است که بزودی آلبوم «دلا» به خوانندگی فیروز برنجان (بابک رادمنش) و خواننده میهمان سامی یوسف که در استودیو «درسارینای البرز» به مدیرعاملی مجید رضا زاده و تهیه کنندگی شرکت فرهنگی هنری گیتی گویش تولید شده، از طریق موسسه هنرنمای پارسیان و موسسه نای و نی به مدیریت مهدی کاشی در سراسر کشور تکثیر و توزیع می گردد.

بابک رادمنش اصولا اهل مصاحبه و رسانه نیست اما با اصرار مصاحبه ای را با ایشان به انجام رساندیم که در ادامه می توانید دنبال کنید.

* بعد از نزدیک به سی سال، سال پیش به ایران بازگشتید اما خبر خاصی از شما نیست و خیلی از علاقمندان شما حتی نمی دانند در ایران سکونت دارید. چرا اینقدر بی سر و صدا؟

البته بنده از همان سال 64 که به علت نارسایی جهاز هاضمه اجبارا برای معالجه که قرار نبود بیشتر از یک یا دو سال طول بکشد به همراه خانواده به انگلستان رفتیم. هر سال به ایران می آمدم البته برای مدت کوتاه و باز می گشتم یعنی سالی نبوده است که به ایران نیامده باشم. و اما جواب سوال شما اعتقاد درونی بنده این است ، از آنجایی که همه ما انسانها در این دنیا مسافر هستیم که متاسفانه خیلی ها این موضوع را فراموش کرده اند بیشتر مسائل برایم حل شده است و به همین علت است که هیچگاه اهل حاشیه و جنجال نبودم و همیشه بی سر و صدا بودن را ترجیح داده ام. زمانی هم که به ایران بازگشتم دلیلی ندیدم که آنرا رسانه ای کنم.

جالب است بدانید در همین رابطه ترانه ای به نام مسافر ساخته و با صدای خودم آنرا اجرا کردم که در آلبومی به نام «دِلا» منتشر خواهد شد که با این جمله ها شروع میشود:

دنیا مسافرخونه ای است که دیواراش تو خالیه – تکیه گاهِ هیچ کسی نیست، یه تصویرِ پوشالیه

اما همین دنیایِ پوچ، می تونه که بهشت باشـه – برای هنـگام دِرو، مـزرعِ خـوبِ کشـت بـاشه

حــــالا که مسـافـریم، حالا که بایـد بـــریم – این همـه بی وفا نباش، از معــرفت جـدا نباش

این همه خود بُزرگ بین و بی خبر از خدا نباش

 بابک رادمنش

* خیلی از مردم شما را نمی شناسند. یعنی نام فیروز برنجان را نمی شناسند و نمی دانند چه آثار خاطره انگیزی را سروده و ساخته اید

(باخنده) مگر باید بدانند؟ راستش برای من در وهله اول تاثیرگذاری آثارم اهمیت بیشتری دارد تا مطرح شدن نامم ، هیچگاه دنبال شهرت و مشهور شدن نبودم و نیستم. باور مسافر بودن خیلی از این مسائل را برای من حل کرده است.

* در بعد چند وجهی بودن هنر شما خیلی از مردم نمی دانند شما شاعر،ترانه سرا، آهنگساز، خواننده، نوازنده و مدرس 9 ساز مختلف هستید

همانطور که عرض کردم علاقه مند نیستم که خیلی سرزبانها و در چشم باشم ، شاید لازم باشد بدانیدکه علیرغم درخواست بسیاری از رسانه ها جز یک مورد برنامه تلویزیونی تاکنون هیچ مصاحبه ای نداشتم و این اولین گفتگوی بنده با مطبوعات است.

* بفرمایید چرا؟ در صورتی که شما حرفهای فراوانی برای گفتن می توانید داشته باشید. کمی بیشتر از خودتان بگویید و چه شد که از ایران رفتید.

همانطور که در سوال اول پاسخ دادم اواسط سال 64 بود که به علت بیماریم از ایران به همراه خانواده به انگلستان رفتیم. بیماری من اینگونه شروع شدکه پزشکان تشخیص دادند، مادرم مبتلا به سرطان شده و سه ماه بیشتر زندگی نخواهد کرد ، با شنیدن این خبر شکی به من وارد شد که جهاز هاضمه ام از کار افتاد.   در ایران به چندین پزشک مراجعه کردم ولی اکثر آنها توصیه کردند که معالجه این بیماری در انگلستان بهتر خواهد بود ، اما طول درمانم سالها طول کشید و هنوزم که هنوزه بهبودی کامل پیدا نکردم. بچه ها هم که به مدرسه رفتند دیگر مجبور شدیم همانجا ماندگار شویم البته اینطور نبوده که در این سی سال به ایران برنگشته باشم، هرسال می آمدم و مدتی هم در ایران می ماندم.

من عاشق ایرانم و خدا نکند که دیگر بعد از این دور از وطن باشم کاش می توانستم درمانم را در ایران به انجام می رساندم که مجبور نباشم این همه رنج دوری از وطن را تحمل کنم. سال اول برایم بسیار سخت گذشت، هرشب قرآن و نهج البلاغه می خواندم تا فکر دوری از آب و خاکم مرا رنج فراوان ندهد.

شعری را نیز در این رابطه گفته ام که اینچنین است:

در جوانی رام عقــل و ، خـــام رویایی شـدم – فکر هجرت بر سرو ، در بند و سودایی شدم

دور ماندم از عـزیزان ، با غــم و درد فــراغ – آه ســرد روزگارو ، نالـــه ی نـایی شــدم

گر بیان خواهم کنم در جمله ای منظور خویش – ســالها زنــدانی زنـدان زیبـــایی شـــدم

این قسمتی از یکی از اشعار من به نام «زندان زیبا» است که در کتابی به نام مجموعه اشعار کوتاه (نکته ها) در زیر چاپ است و بزودی منتشر می شود. این سومین کتاب من است که در ایران به چاپ می رسد پیش از این ، کتاب «مهتاب عشق» که دارای اشعار کلاسیک است در سال 88 منتشر و کتاب «قصر آرزوها» که شامل ترانه هایی است که تاکنون سروده ام در سال 89 به چاپ رسید.

* پس همانطور که گفتید به خاطر معالجه از ایران رفتید؟

بله. البته اگر به بنده بود هیچگاه از ایران خارج نمی شدم، چرا که آن زمان اوج فعالیتم در صدا و سیما بود. همانطور که میدانید آهنگ و شعر و تنظیم سرود «ای رهبر» که کلام آذری دارد و یا سرود «خلبانان» که هر دوی آنها با صدای آقای جمشید نجفی خوانده شده است ، تنها 2 مورد از 45 سرودی است که در رابطه با انقلاب اسلامی و دفاع مقدس قبل از عزیمت به خارج از کشور ساخته ام.

دوستانم در خارج از کشور به من می گفتند که چرا اینقدر ایران ایران می گویی مگر اینجا چه فرقی با ایران دارد که هر سال به ایران میروی ، در جوابشان می گفتم وقتی در خاک ایران راه می روم، انگار آغوش اجدادم برایم باز شده و من در آغوش آنها قدم برمی دارم. البته این علاقه به وطن را وقتی بیشتر احساس می کنید که سالها رنج دوری از آن را کشیده باشید.

* در این سی سال همکاری با صدا و سیما نداشتید؟

خیر، متاسفانه به علت کسالت فراوانی که داشتم سالها هیچ فعالیتی نداشتم بعد از آن هم دیگر همکاری خاصی با یکدیگر نداشتیم. اما در مدتی که کارمند رسمی صدا و سیما به عنوان آهنگساز و نوازنده کمانچه بودم آثار بنده با صدای این خوانندگان محترم اجرا شده است. آقایان: گلریز ، رشید وطن دوست ، اسفندیار قره باغی ، شاپور رحیمی ، احمدعلی قدمی ، جمشید نجفی ، اباذر (خواننده آذربایجانی) و همچنین آثاری با صدای خودم.

 بابک رادمنش

* به عنوان یک ترانه سرا، ترانه و شعر می بایست چه ویژگی هایی داشته باشد؟

من موسیقی را به یک ظرف خالی تشبیه می کنم، یعنی اینکه نه آدم را گمراه و نه راهنمایی می کند اما به محض آنکه کلامی با موسیقی همراه میشود مانند این است که غذایی درون آن ظرف قرار گرفته باشد که این غذا میتواند فرد را مسموم یا شفا دهد یا برخی مواقع هم خنثی باشد که بنده به یاری خداوند همیشه سعی کردم که در وادی شفادهندگی موسیقی گام بردارم.

برای من موسیقی وسیله ای است که می تواند زیباترین پیامها را با کلام معنوی و خداپسندانه به گوش مردم برساند و مهمترین قسمت یک اثر را کلام آن میدانم ، این کلام است که می تواند فکر شنونده را منحرف یا انسان و روحش را متعالی کند.

به نظر بنده موسیقی ایران در دنیا معروفیت چندانی ندارد اما در عوض شعر ، ادبیات و عرفان ایران در اکثر کشورهای دنیا شناخته شده است و به آن ارج می نهند و شاید بتوان گفت در طول تاریخ موسیقی ایران موسیقی بدون کلام بسیار بسیار کم ساخته شده است و حدودا 99% از آثار موسیقی ایرانی همیشه همراه با کلام بوده است به همین دلیل باید به شعر و ترانه توجه بیشتری کرد.

در ضمن فکر میکنم بسیار مهم است که شعر یا ترانه ابتدا باید قابل فهم اکثر مردم جامعه باشد و در عین حال پیغامی متعالی داشته باشد و روح انسان را به معنویت نزدیک کند حتی اگر شعر و یا ترانه ای هم عاشقانه گفته می شود بازهم با واژه های نجیب و معنوی سروده شود. و گرنه چه فایده! که شاعر یا ترانه سرا زمین و آسمان را با واژه های زیبا به هم ببافد اما مجموع آن تلاشها صرفا زیبایی داشته باشد و هیچ دردی را از مردم دوا نکند!؟

* دقت کرده اید سلیقه موسیقیایی مردم به ویژه جوانها عوض شده و اکثرا به کلام توجه نمی کنند؟

بله متاسفانه درست است ، اما همانطور که قبلا عرض کردم ایران مهد شعر و ادبیات و عرفان است و علاقه به ادبیات و شعر در خون ایرانی ها است. با این حساب فصل بی توجهی ، میتواند گذرا باشد ، چرا که به قول مولانا « هر کسی کو دور ماند از اصل خویش – بازجوید روزگارِ وصلِ خویش» مطمئنا هنگامی که شعر ترانه پر بار و معنی دار باشد خود به خود مورد توجه شنونده قرار می گیرد. خلاصه این کلام است که در ذهن ها حک شده و باعث ماندگاری اثر میشود.

به عنوان مثال شما احتمالا ترانه «مخور غم گذشته» از ساخته های بنده است را شنیده اید که قستمی از شعر آن چنین است:

(عمر گران میگذرد خواهی نخواهی – سعی بر آن کن که نرود رو به تباهی – مطلب دل را طلب از سوی خدا کن – زان که بود رحمت او، لایتناهی )

چرا این شعر به گفته مردم ماندگار شده؟ به نظر بنده چون معنای معنوی دارد محترمانه در اذهان جای گرفته است و ماندگار شده است.

* فکر می کنید چه اتفاقی افتاده که ترانه های ما ضعیف شده است؟!

دلیل اصلی می تواند این باشد که نرم افزارهای کامپیوتری ، ساخت موزیک بخصوص سبک پاپ را بسیار راحت کرده است که می شود با آن حتی شخصی هم که تبحری در موسیقی ندارد و تنها علاقه مند است می تواند کاری را به آسانی تولید کند و به همان سادگی عمدتا کلامی ساده و بی کیفیت بر روی آن قرار میگیرد.

امیدوارم پررنگی این فصل به اصطلاح موسیقی کامپیوتری به تدریج کمرنگ تر شده و دوباره موسیقیدانها و نوازانده های ماهر وارد صحنه شوند و بیشتر از اینها آثار با ارزش تولید شود که اصولا همراه با موسیقی با ارزش طبیعتا کلام ارزشمند نیز خواهد بود.

به نظر من هنرمند هم طبیب جامعه است که می بایست شفابخش روح ها باشد و هم معلم ، که چیزی را به مردم یاد دهد و چقدر زیباست که در هر هنری نور الهی نیز وجود داشته باشد.

با اینکه خودم مدرس و نوازنده 9 ساز مختلف هستم و آهنگسازی میکنم، همیشه موسیقی را وسیله ای   می دانم برای رساندن کلام خوب. معتقدم آنچه که موسیقی را مناسب یا نا مناسب می سازد، ملودی (نغمه) یا سازها نیستند بلکه فقط کلام است کلام است کلام.

ساز از چوب است و از سیم است و از آهن وَ غیر – هر کدام از این عناصر هم به شر است هم به خیر

خیر و شر اسـت هر زمان در نیــت انــسان بود –   کاربردش بی گمان دســــت هنــــرمندان بود

* به نظر شما معنای هنر چیست؟

جالب است که بگویم جواب این سوال فقط یک کلمه است و آن نه فقط در هنرهای زیبا بلکه در هر کاری میتواند وجود داشته باشد و آن «خــلاقیت» است.

خداوند به هرکسی لطفی عطا فرموده و استعدادی در وجودش نهاده ، به عنوان مثال استعداد زاتی که در وجود استاد جلیل شهناز وجود داشته از وی چنین نابغه ای ساخته است و ایشان از استعداد خدادادی اش در راه درست استفاده کرده ، اینگونه است که نام یک هنرمند همیشه ماندگار می شوند.

*کمی از خانواده تان بگویید.

در آغاز میخواهم از همسر خوب و مهربانم برای همه زحماتی که در زندگی مشترکمان کشیده است تشکر کنم. همانطور که میدانید زندگی کردن با هنرمند خیلی آسان نیست ولی ایشان این سختی را با گذشت و فداکاری ، پیوسته تحمل کرده و همیشه در همه موارد زندگی حتی ساخت آثارم پشتیبان و یار و یاور من بوده است. و اما درباره والدینم باید عرض کنم که هردوی آنها مذهبی بودند ، متاسفانه من در سن هشت سالگی پدرم را از دست دادم ولی تا وقتی که ایشان زنده بودند من را هرروز با خودش به مسجد میبرد. و از آنجایی که به قول معروف ریشه شخصیت هر کسی از بدو تولد تا سن شش یا هفت سالگی شکل میگیرد ، شخصیت من هم به دلیل حضور در چنین خانواده ای به صورت مذهبی شکل گرفت.

* چه شد که به سمت موسیقی کشیده شدید؟ 

بعد از فوت پدرم و با توجه به اینکه خانواده ما به شعر و آواز هم علاقه مند بودند و برادرانم همه صدای خوبی داشتند و آواز میخواندند طبیعتا منهم به شعر و موسیقی کشیده شدم اما نه هر موسیقی.

از همان کودکی به ساز و خواندن علاقه مند شدم تا اینکه در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران تحصیل کردم و به طور کلی از مکاتب این اساتید گرانقدر به صورت حضوری یا غیابی استفاده کردم. پیانو را از اساتید دانشکده و ویولن را از مکتب دو استاد گرانقدر استاد «ابوالحسن صبا» و «استاد علی تجویدی» و در مورد سازهای اصیل ایرانی ، تار را پیرو مکتب «استاد جلیل شهناز» ، سه تار را پیرو مکتب استاد «احمدعلی عبادی» ، سنتور را پیرو مکتب «استاد فرامرز پایور» ، بربط (عود) را پیرو مکتب «استاد منصور نریمان» ، کمانچه را پیرو مکتب «استاد علی اصغر بهاری» ، نی را پیرو مکتب «استاد حسن کسایی» و تنبک را از مکتب «استاد حسین تهران» بهره گرفتم.

* پدر شما اهل موسیقی و خواندن نبودند؟!

نه زیاد ، ته صدایی داشتند اما اهل موسیقی نبودند که متاسفانه ایشان را خیلی زود از دست دادم. مادرم که شخصیتی بسیار مذهبی و عرفانی داشت به آثار من علاقه مند بود ، هرکاری را که می ساختم نظر مادرم را درباره آن جویا میشدم. زمانی که ایشان بیمار بود ، به من می گفت که برایم با کمانچه ، موسیقی محلی لری بزن تا با صدای آن گریه کنم. ماهور لری سوز عجیبی دارد و واقعا اشک آدم را در می آورد. جالب است بدانید که من و یا مادرم هرگز لرستان را ندیده بودیم اما یک کار اوایل انقلاب برای هفته وحدت ساختم و با لهجه لری آن را خواندم که بسیار هم تاثیر گذار بود و هیچ کس باور نمی کرد که خواننده این اثر لرستانی نباشد. این سرود را زمانی که مادرم در قید حیات بودند ساختم که خیلی هم مورد علاقه ایشان بود.

* آیا هیچ وقت خواستید که به عنوان خواننده مطرح باشید؟

اوایل انقلاب که در صدا و سیما بودم چند کار از آن 45 سرودی که ساخته بودم را به زبان فارسی یا آذری خودم اجرا کردم اما خارج از ایران فعالیتی به عنوان خواننده نداشتم. بگذارید خاطره ای تعریف کنم در همان دوره که آهنگساز صدا و سیما بودم روزی استاد علی معلم که با یکدیگر همکار بودیم به من گفتند که شعر «در عشق زنده باید» مولانا را خیلی دوست دارم و علاقه مندم که شما روی آن آهنگی ساخته و با صدای خودت اجرا کنی ، من هم این کار را انجام دادم که از صداوسیما پخش و مورد استقبال واقع شد. آن زمان علاقه زیادی به خواندن نداشتم اما هم اکنون دوست دارم سروده هایی که از دلم برمی آید را خودم بخوانم. به همین دلیل هم آلبومی به نام «دِلا» تهیه کرده ام که قرار است انشاالله پس از ماه صفر منتشر شود ، امیدوارم مردم آنرا بشنوند و دوست داشته باشند.

* به عنوان آهنگساز برای همکاری با خوانندگان، چه معیارهایی دارید؟

اول از همه شخصیت خواننده برایم بسیار اهمیت دارد. با همه خوانندگانی که کار کردم، سنگین و با شخصیت بودند. خیلی از پیشنهادها را هم به خاطر شخصیت آنها رد کردم و می کنم. صدای فوق العاده ی خواننده برای من چندان مهم نیست.

به عنوان مثال جوانی در ایران با من کار می کند که صدای خوبی دارد کاری را اخیرا برای حضرت امام رضا (ع) ساختم که با صدای وی پخش شد. من بیشتر به خاطر شخصیت خوبش با او همکاری میکنم.

 

* دلیل بازگشت شما به ایران چیست؟

اولا همانطور که قبلا گفتم همه ساله به ایران می آمدم ولی اینبار برای همیشه آمده ام که بمانم و دوماعشق! عشق به ایران و ایرانیان! چقدر خوب است انسان در مملکت خودش زندگی کند و بمیرد و در خاک خودش دفن شود. واقعا این یک سالی که به ایران بازگشته ام برایم بسیار خوب و دلنشین بوده است و بعد از سالها تحت نظر پزشک بودن ، این روز ها حال روحی ام بسیار بهتر از قبل است.

* کمی از فرزند بزرگتان بارٌن بگویید

اسم اصلی وی بابک است اما با نام هنری بارُن کار می کند. او هم در زمینه موسیقی فعالیت دارد اما تحصیل کرده رشته مهندسی Business Computing System است. تنظیم و میکس و مسترینگ اکثر کارهای من و همچنین میکس و مسترینگ ترانه های سامی را او انجام می دهد که در کارش بسیار هم حرفه ای است.

*کمی از سامی صحبت کنیم. اولین سازی که به او آموختید چه بود؟!

سامی شش ماهه بود که اسباب بازیهایش را کنار می زد و با تار و وسایل موسیقی من بازی می کرد. در لندن تدریس موسیقی داشتم و سامی شش ساله بود که یک روز گریه کنان سراغ من آمدکه شما به همه ساز زدن می آموزید به جز من! من هم گفتم به تو یاد می دهم به شرطی که از روی نت ساز زدن را یاد بگیری، او هم قبول کرد. از من خواست که اول تنبک نوازی را به وی بیاموزم و من هم کتاب استاد تهرانی را جلویش گذاشتم و چند صفحه ای به وی تدریس کردم و گفتم بعد چند ساعت نگاه میکنم که چه چیزی یاد گرفته ای؟ عصر سراغش رفتم و پرسیدم که چه یاد گرفته ای؟ او گفت: بابا، من همه کتاب را تمرین کردم! گفتم ببین این حرفها را می زنی که بهت درس نمی دهم، همه کتاب را تمرین کردم یعنی چه؟ بزن ببینم چه یاد گرفتی؟ او هم شروع کرد به نواختن و احساس کردم که انگار چند سال است نوازنده تنبک است. آنروز فهمیدم که سامی استعداد ویژه ای دارد و خدا بیشتر از خود بنده به او لطف کرده است. به نظر من سامی جز نوابغ است ، بعضی ها فکر می کنن چون سامی چهره آرام و دلنشینی دارد و ویدئو کلیپهایش خوش رنگ و لعاب است معروف شده اما حقیقتا باید بدانیدکه او بسیار با استعداد و هنرمند است.

هنر سامی مثل قلبش پاک است و به همین دلیل در کارش اینقدر پیشرفت داشته است. نه اینکه فکر کنید چون پدرش هستم از او تعریف میکنم ، سامی بسیار مهربان و دوست داشتنی است . تمام سازهایی که تدریس می کنم را از من فرا گرفته و به خوبی مینوازد. سیزده ساله بود که همراه مادرش به ایران سفر کرد و که من همراهشان نبودم بعد از بازگشت به لندن به من گفت که قطعه ای از استاد جلیل شهناز شنیده که خیلی آنرا دوست دارد. من از زمانی که مادرم فوت کرده بود و دچار افسردگی شده بودم، گریه نکرده بودم تا اینکه این کار استاد شهناز را سامی با تار برایم بسیار زیبا نواخت. دیگر نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و بلند بلند گریه میکردم! همسرم تعجب کرده و پرسید چه شده؟ گفتم چیزی نیست به خاطر این تار زیبا گریه می کنم. انگار با تار حرف می زد.

* چرا سامی نام «سامی یوسف» را برای خودش انتخاب کرد؟

سامی اسم اصلی اش سیامک است اما در مدرسه به علت اینکه تلفظ سیامک برایشان مشکل بود به وی سامی می گفتند و این شد که این نام برای او ماند. یوسف را هم که کلمه مبارکی است به علت علاقه زیاد به قرآن و زبان عربی برای خود انتخاب کرد. نام سیامک برنجان در دنیا خیلی مورد استقبال قرار نمی گرفت و او هم سامی یوسف را برای نام هنری خود انتخاب کرد تا بتواند مخاطب بیشتری را در سطح دنیا جذب کند.

او دوستان مسلمانی داشت که سامی را به خوانندگی تشویق می کردند و در حالی که بسیار جوان بود با دوستانش گروهی را تشکیل دادند و آلبوم اول خود به نام المعلم را تهیه کرد اما بعد از چند سال از آن گروه جدا شد.

*در اوایل همه فکر می کردند سامی عرب است.

بله ، البته سامی هیچگاه خود را یک عرب معرفی نکرده بلکه همیشه خودش را یک مسلمان آذری که در تهران متولد شده و در انگلستان بزرگ شده می نامید. به این مورد هم باید اشاره کنم که به علت خواندن ترانه هایی به زبان عربی فسیح و رعایت تمامی قواعد تجوید ، خیلی ها فکر میکردن او ذاتا عرب و لبنانی است. سامی برای اینکه عربی را کامل فرا بگیرد چهارسال در مصر زندگی کرد و در آنجا کلاس آموزش عربی و قرآن میرفت.

*در مصاحبه های اولیه هم نامی از شما نمی برد.

بله من خودم از وی خواستم که اسمی از من نبرد. اما همیشه و همه جا درباره من صحبت میکرد و میگفت که شاگرد من است.

او خیلی زود در دنیا مطرح شد طوری که روزنامه گواردین از سامی به عنوان معروفترین هنرمند مسلمان دنیا نام برد و در سن 29 سالگی به طور رسمی جایزه دکترای ادبی را از دانشگاه روئهمپتون (Roehampton) انگلستان به ‌دلیل کمکی که به اعتلای موسیقی کرده‌ است، دریافت کرد ، سامی جوان‌ترین و تنها مسلمانی است که موفق شده تاکنون این جایزه را دریافت کند.

سامی توانست پیامبر اعظم جضرت محمد(ص) را به تمام جهانیان معرفی کند. کار واقعا بزرگی را انجام داده که حتی در کشورهای غیرمسلمان نیز آثار معنویش مورد توجه قرار میگرد و حتی خیلی از جوانها در اروپا و آمریکا به خاطر پیام و آثار سامی جذب اسلام شدند و قرآن و حضرت رسول (ص) را شناختند.

*سامی یوسف چرا به ایران نمی آید؟

به دلیل اینکه حق و حقوق و اجازه کپی رایت وی متعلق به شرکتی است که با او قرارداد دارد. سامی خودش خیلی علاقه دارد که در ایران کنسرتی برگزار کند و امیدواریم بزودی این اتفاق بیفتد.

اجازه بدید به موضوعی اشاره کنم ، هر از گاهی به گوشم می رسد که بعضی ها در ایران ادعا میکنند که نماینده سامی هستند یا با او بزرگ شده اند و از این قبیل موارد من همینحا اعلام میکنم که سامی یوسف هیچ نماینده ای در ایران ندارد و کسانی که این ادعاها را میکنند در پی مطرح کردن خودشان هستند.

* آیا با سامی در کارهایش همکاری دارید؟

بله تمام شعرهای فارسی را که سامی اجرا کرده است را من سروده ام. مثل مادر، هرکجا هستی، جان جانان، به سویم آمدی فارسی و قسمت ترکی حسبی ربی و…

و باید بگویم که سامی تمام آهنگهایش را خودش می سازد، اکثر اشعار انگلیس اش را خودش می گوید و تنظیم تمام آثارش را خودش انجام میدهد و اکثر اوقات با من در کارهایش مشورت می کند.

* با خیلی از اساتید مثل استاد انتظامی یا فرشچیان که صحبت داشتم، می گفتند دوست نداشتیم فرزندانمان رشته هنری ما را ادامه دهند…

همیشه دعا می کردم که این اتفاق برای من هم نیفتد و فرزندانم سمت موسیقی نیایند! اما برخی مواقع خداوند می گوید ای بنده در کارهای من دخالت نکن! من هم این موضوع را قبول کردم.

سامی سفیر رسمی سازمان ملل در زمینه غذا (WFP) هم هست و در فعالیت های بشردوستانه همیشه پیشگام است.

یک مژده هم به طرفداران سامی بدهم ، اخیرا کاری را در رابطه با حضرت امام رضا (ع) برای خواننده دیگری ساختم و مانند همیشه آنرا با صدای خودم خواندم که خواننده اش یاد بگیرد این کار را برای تمام خواننده ها انجام می دهم و از آنجایی که فرزندانم دوست دارند کارهای جدیدم را با صدای خود من هم بشنوند این کار را نیز برای آنها فرستادم ، فردای آن روز سامی به من زنگ زد و گفت: هر بار این کار را با صدای شما گوش می دهم ، گریه می کنم. اجازه می دهید که آن را من هم بخوانم؟! گفتم این قطعه را برای خواننده دیگری ساخته ام و چون شعر آن سروده شخص دیگری است میبایست از شاعر و خواننده اش اجازه بگیرم. وقتی با آن دو عزیز صحبت کردم هردو خوشحال شده و رضایت دادند که سامی نیز این کار را بخواند.

* شما تنها یک کار در موسیقی فیلم داشتید؟

بله، محسن مخملباف در اوایل انقلاب برای اولین فیلمش به نام توبه نصوح روزی سراغ من آمد و گفت یک فیلم ساختم دو ماهه و یک موسیقی متن می خواهم که دو روزه ساخته شود ، به مخملباف گفتم چرا سراغ من آمدی؟! گفت برای اینکه همه گفته اند این کار از دست آقای برنجان برمی آید. من هم کار را برایش ساختم و آقای حسام الدین سراج هم در آن کار به عنوان خواننده حضور داشتند.

* به عنوان سوال آخر خیلی دوست دارم داستان تولید سرود خلبانان را از زبان خودتان بشنوم.

سی و یکم شهریورماه سال 1359 بود که بعد از ظهر آن روز عراق که به فرودگاه مهرآباد حمله کرد جمشید نجفی هم در آن روز در منزل ما مهمان بود و من مشغول نوشتن نت قطعه ای بودم که باید فردای آن روز در رادیو ضبط میشد که از حمله عراق به ایران خبردار شدیم. به علت نزدیکی خانه ما به فرودگا صدای مهیب انفجاری را شنیدیم و مثل همه همسایه ها به پشت بام رفتیم و بهت زده ایستاده بودم که با دست اشاره کرده و بلند گفتم پرواز کن! جمشید گفت چی؟! گفتم شما به منزل برگرد و فردا در رادیو حضور داشته باش ، تا صبح آن روز شعر و آهنگ خلبانان را ساخته و تنظیم کردم و به سازمان رفتم. آن زمان خودم جزء شورای موسیقی سازمان بودم همکاران دیگرم را درباره این سرود مطلع کردم آنها  هم استقبال کرده و تصمیم به ضبط گرفتیم که توسط ارکستر بزرگ رادیو و ارکستر آذربایجانی این قطعه در استدیو 8 رادیو اجرا شد که این یکی از افتخارات بزرگ من میباشد که سرود خلبانان بعد از 34 سال هنوز مورد توجه مردم است.

* در پایان اگر صحبت خاصی با خوانندگان مجله ما دارید بفرمایید.

با آرزوی سلامت و موفقیت برای خوانندگان مجله اطلاعات هفتگی و تمام هموطنان عزیزم ، دوست دارم با این جمله ها گفتگویمان را به پایان برسانم که به طور کلی نگاه بنده به انسان و این کهنه گذرگاه دو در که دنیا نام دارد در این دو بیت که از سروده های خود بنده است خلاصه میشود.


دلا خود نیک پروردن مهم است – به پاکی عمر سر بردن مهم است

چه مدت زندگی کردن مهم نیست – چگونه زندگی کردن مهم است

 

منبع: اطلاعات هفتگی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *